دل شیدا
دل شیدا حلقه را شکند تا بر آید و راه سفر گیرد
 
 
دو شنبه 17 مهر 1391برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : الیاس


 



شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 15:44 ::  نويسنده : الیاس

چه شتابی است به راه شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان بیابان باشد



1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد. مرد قبول کرد، در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد. باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود. گاو با سم به زمین می کوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت.دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد.جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد. اما.........گاو دم نداشت!!!!

زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.!



1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود... مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن. یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه هر کسی رد بشه به اون یکی پول میده ولی به تو نه. گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین" بازاریابی یاد بده! " گلدشتین یه اسم فامیل معروف یهودیه "

1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس

1-شخصیــــت منـــو با برخــــــــورد من اشتباه نگیـــــــر!

شخصـــــیت مـــن، چیــــزیه كه "مـــــــن" هستم اما بــــرخورد مـــن


بستـــــگى داره

به اینـــكه "تــــــــو" كــى باشى .... !!!

-

خیلی با خودش کلنجار رفته بود ...

ولی نه ، بخاطر کارهای پسرِ نوح نمی توانست

به نوح علیه السلام ایمان بیاورد.

ولی سرآخر؛ او هم با پسر نوح غرق شد.



1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس
با سلام خدمت تمام بازدید کنندگان محترم .

اگر به شعر های زیبای پشت کامیون ها علاقه دارید می توانید آنها را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید .

دل نوشته های زیبای پشت کامیونی



1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس


در زندگی ناگزیر از انتخاب هایی هستیم که آسان نیستند.

از آن هراسانیم که هر تصمیم ما،آزرده کند کسی را که دوست می داریم.

در چنین لحظاتی است که باید درون را بنگریم و به ندای دل گوش بسپاریم،

اگر تنها نگران خواسته های دیگران باشیم و احساسات خود را نادیده بگیریم،

به شادی حقیقی دست نخواهیم یافت.

به همان ندایی گوش کن که به درستی آن باور داری،

و استوار از آن دفاع کن.

آری، چنین کنی شادمان خواهی زیست.



1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایشلیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توىآب وجان زن را نجات داد. داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخرى رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. امّا داماد از جایش تکان نخورد. او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم. همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»


1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس

به سلامتی همه ی اونایی که مارو همین جوری که هستیم دوس دارن وگرنه بهتر از ما رو که همه دوس دارن ….

به سلامتی‌ اون دختری که وقتی‌ تو خیابون یه لکسوز واسش بوق میزنه بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه ۷۳۰ همداشته باشی‌… چرخ پراید عشقمم نیستی!!!

سلامتی پسر بچه های قدیم که پشت لبشونو با ذغال سیاه می کردن که شبیه باباهاشون شن.نه مث جوونای امروز ابروهاشونو نازک می کنن که شبیه ماماناشون شن.

سلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه….

سلامتی اونایی که دوسشون داریم و نمیفهمن … آخرشم دق میدن مارو

سلامتیه دوست نازنینی که گفت: قبر منو خیلی بزرگ بسازین…. چون یه دنیا آرزو با خودم به گور میبرم…..!

به سلامتی کسی که بهش زنگ میزی…..خوابه….ولی واسه این که دلت رو نشکنه میگه:خوب شد زنگ زدی….باید بیدار میشدم.

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره….



1 مهر 1391برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : الیاس
در یکی از شب های سرد زمستان، یک نفر با مرد فقیری برخورد کرد، مرد فقیر به سوی او دست دراز کردو صدقه خواست.
ولی آن شخص بعد از کمی جستجو در جیب هایش پولی نیافت.
فقیر همچنان خیره به او بود و انتظار می کشید و خوشحال از اینکه قرار است به او کمک شود.
آن شخص ناراحت و پریشان شد از اینکه پولی نیافته تا به او کمک کند،
در همین حال دستان سرما زده مرد فقیر را گرفت و رو به او گفت: " برادر عزیزم پولی ندارم که به تو کمک کنم، مرا ببخش "
فقیر در حالی که به او خیره شده بود، بغض کرد و گفت:
" تو بزرگترین هدیه را به من داده ای، تو مرا برادر خطاب کردی و این از همه چیز برای من با ارزشتر است "


سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 13:22 ::  نويسنده : الیاس

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
مدرک دیپلمم اینجاست ولی کار کجاست؟
هر کجایی که من مدرک خود را بردم
پاسخ این بود که یک پارتی پولدار کجاست؟
روز و شب هر چه دویدم پی همسر گفتند
از برای چو تویی همسر و غمخوار کجاست؟
پدر دختره تا دید مرا با فریاد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دینار کجاست؟
خانه در جردن و شمران چه داری بچه؟
پست و عنوان و یا حجره و انبار کجاست؟
ست الماس و گلوبند زمرد که به آن
بکند دختر من فخر در انظار کجاست؟
یک عدد بنز مدل ۹۸ دو در
تا کند فیس در آن در بر اغیار کجاست؟
اعتیاد ار که نداری و سلامت هستی
برگی پاکی ژن از دکتر و بهیار کجاست؟
هر چه فریاد زدم حرف مراکس نشنید
که به دادم برسد؟ گوش بدهکار کجاست؟
نیست چون بهر جوان عیب اکنون حمٌالم
توی میدان بکنم باربری، بار کجاست؟
مدرک دیپلم خود را بفروشم به دو پول
ایهالناس بگویید خریدار کجاست؟



سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 13:20 ::  نويسنده : الیاس

تو را اي کهن بوم و بر دوست دارم

اگر ایران بحز ویران سرا نیست من این ویرانسرا را دوست دارم

اگر تاریخ ما افسانه رنگ است من این افسانه ها را دوست دارم

نوای نای ما گر جانگداز است من این نای و نوا را دوست دارم

اگر آب و هوایش دلنشین نیست من این آب و هوا را دوست دارم

بشوق خار صحراهای خکش من این فرسوده پا را دوست دارم

من این دلکش زمین را می پرستم من این روشن سما را دوست دارم

اگر بر من ز ایرانی رود زور من این زور آزما را دوست دارم

اگر آلوده دامانید اگر پاک من ای مردم شما را دوست دارم

پاینده و جاوید ایران

شادروان مهدی اخوان ثالث

 

 



سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 13:18 ::  نويسنده : الیاس
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:نخند,فقر,تمسخر, :: 12:37 ::  نويسنده : الیاس

به سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید،ارباب.

نخند!

به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری.

نخند!

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند.

نخند!

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده.

نخند!

…به دستان پدرت،

به جاروکردن مادرت،

به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،

به راننده ی چاق اتوبوس ،

به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،

به راننده ی آژانسی که چرت می زند،

به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،

به مجری نیمه شب رادیو،

به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،

به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،

به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،

به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،

به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،

به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،

به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،

به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،

به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،

به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،

به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،

به مردی که دربانک ازتو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،

به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی

….نخند،نخند که دنیا ارزشش رانداردکه تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!

که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!

آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!

آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،

بارمی برند،

بی خوابی می کشند،

کهنه می پوشند،

جار می زنند

سرما و گرما می کشند،

وگاهی خجالت هم می کشند،…….خیلی ساده

منبع:RadsMs.com



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

درباره وبلاگ


سلام دوستان من الیاس هستم امیدوارم از وبم لذت ببرید در ضمن نظر یادتون نره
آخرین مطالب
نويسندگان


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 74
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1